سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عکس درطبیعت استان چهارمحال وبختیاری -شهرباباحیدر



[ شنبه 97/1/18 ] [ 12:43 عصر ] [ اسماعیل اسلامی باباحیدری ]

عکس بازدیدعیددرشهرباباحیدرواستان چهارمحال وبختیاری(شهرستان فارسا

 



[ یکشنبه 97/1/5 ] [ 9:41 صبح ] [ اسماعیل اسلامی باباحیدری ]

تصاویری ازعید-درشهرباباحیدرواستان چهارمحال وبختیاری(شهرستان فارس



[ یکشنبه 97/1/5 ] [ 9:34 صبح ] [ اسماعیل اسلامی باباحیدری ]

پیام تبریک عیدنوروز(به همشهریان باباحیدری واستان چهارمحال وبختیا

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد

پس نوروزتان مبارک که سالتان را سرشار از عشق کند . .



[ یکشنبه 97/1/5 ] [ 9:31 صبح ] [ اسماعیل اسلامی باباحیدری ]

دلم تنگه

دلم تنگه به سی سایه بهونی
به سی چاله تشی سی لامردونی

دلم تنگه به سی دار بلیتی
به سی کلخونگ و کنگر گردکونی

دلم تنگه به سی چاروا سواری
به سی اسب و زینی سی مادیونی

دلم تنگه به سی کوچ بهاری
به سی هیجار ایلم مال کنونی

دلم تنگه به سی بیت بلالی
به سی شهنومه و شهنومه خونی

دلم تنگه به سی بنگ تفنگی
به سی ناله سه تیر کاد فلونی

دلم تنگه به سی دویت و چوقا
به سی چوبوزی و رخص خومونی



[ پنج شنبه 96/11/26 ] [ 9:6 صبح ] [ اسماعیل اسلامی باباحیدری ]

عشق یعنی(به گویش بختیاری)

عشق یعنی پاکی آیینیل 
عشق یعنی رقص بی باوینیل 
عشق یعنی سجده بر او و علف 
رقص مرواری و دریا و صدف 
عشق یعنی شهنه ی اسب کهر 
عشق یعنی دشت تیر بی خور 
عشق یعنی رنگ سرخ لالییل 
مهربونی بی در و همساییل 
عشق یعنی کاسه کاسه خین دل 
عشق یعنی عاشقی آیین دل 
عشق یعنی ساز بارون و چمن 
عشق یعنی عشقبازی بی وطن

بیَو تا سی تَشِ یَکْ، چاله وُبویْمْ

سَرِ سُرْفِه دِلا، هُمْ‌پاله وُبویْمْ
تِرَکْنی مالِنِه حونِه‌سوایی
بِزَن وا کِل که بیل و ماله وُبویْمْ


[ سه شنبه 96/10/12 ] [ 8:24 صبح ] [ اسماعیل اسلامی باباحیدری ]

چندلطیفه

« معمای عجیب »

به غضنفر میگن یک معما بگو . میگه اون چیه که زمستونا خونه رو گرم میکنه تابستونا بالای درختو ؟! یارو هرچی فکر میکنه جوابشو پیدا نمیکنه . میگه : نمیدونم ، حالا بگو چیه ؟ غضنفر میگه : بخاری ! یارو کَف می‌کنه ، میگه : باباجان بخاری زمستونا خونه رو گرم میکنه ولی تابستونا چه جوری بالای درختو گرم می‌کنه ؟ غضنفر میگه : بخاری خودمه دوست دارم بذارمش بالای درخت

 

« بچه دوقلو »
زنِ غضنفر دو قلو میزاد ،‌ غضنفر میره صورت حساب بیمارستان رو حساب کنه ،‌ به یارو میگه : حاج آقا ارزون حساب کن هردوشو ببرم !


« سقوط »

غضنفر از طبقه صدم یه ساختمون می‌پره پایین . به طبقه پنجاهم که میرسه میگه : خب الحمدالله تا اینجاش که بخیر گذشت !

 

« میله اتوبوس »
غضنفر سرش میخوره به میله وسط اتوبوس ، جا به جا ولو میشه کف اتوبوس . بعد از چند لحظه ، چشماشو باز میکنه میبینه ملتی که واستادن بالا سرش میله رو گرفتند . میگه : ولش کنین ببینم چی میگه !


« بنفش »
از غضنفر میپرسن بنفش چه رنگیه ؟ میگه : قرمز دیدی ؟! آبیش !



[ یکشنبه 96/9/26 ] [ 10:28 صبح ] [ اسماعیل اسلامی باباحیدری ]